وقتی مارینا وینکلر و همسرش خانواده خود را تشکیل دادند، او نمی توانست احساس بهتری داشته باشد. او با در دست داشتن عکسی از خودش در کنار پسر کوچکش لبخند می زند: «مادر بودن بزرگترین لذت است.» این تجربه ای است که مارینا احساس می کرد مجبور است با کسانی که نمی توانند آن را داشته باشند به اشتراک بگذارد.
او می گوید: «زنان بسیار زیادی وجود دارند که با ناباروری دست و پنجه نرم می کنند. فکر کردم شاید کاری باشد که بتوانم انجام دهم.» بنابراین او کمی تحقیق کرد و تصمیم گرفت تخمک های خود را اهدا کند. اگرچه شرکت بینالمللی که با آن کار میکرد این فرآیند را خصوصی نگه داشت، اما به مارینا گفته شد که این روند موفقیتآمیز بوده است.
مارینا لبخند میزند: «مطمئناً این احساس شگفتانگیز بود.» زمانی که خانواده دیگر در انتظار دومین فرزند خود بودند، مارینا دومین فرزند خود را باردار بود. او می گوید: «این آخرین باری بود که شنیدم. تا تقریبا یک دهه بعد! مارینا درخواستی برای تماس از طرف خانواده دریافت کرد و یک ایمیل سپاسگزار از پدر، آدام سوینی، دریافت کرد.
آدام، در نامه خود نوشته بود که همسرش مادر بسیار عالی ای برای این فرزندان بوده است، اما قبل از اینکه این نامه به دست ماریا برسد، سو به دلیل سرطان از دنیا رفته بود. بنابراین، مارینا پس از گفتگو با خانوادهاش، موافقت کرد که با آدام و بچهها از طریق یک تماس ویدیویی ارتباط برقرار کند و از آنها پرسید کجای دنیا زندگی میکنند.
و در کمال تعجب متوجه شد که تنها 3 ساعت با یکدیگر فاصله دارند. بنابراین مارینا و خانواده اش راهی جاده شدند تا شخصاً با آدام و او ملاقات کنند. آدام لبخند می زند و عکس هایی از چهره های خندان بی شماری را در اولین دیدارشان نشان میدهد.
آدام می افزاید: « از آن زمان، بزرگسالان به بهترین دوستان یکدیگر تبدیل شده اند و بچه ها، خواهر و برادر محبوب هم را یافته اند. هر دو خانواده روز مادر را با هم در خانه مارینا گذراندند و باغی یادبود برای سو ایجاد کردند. مارینا میگوید: «این باغ برای این است که بچه ها بدانند که مادرشان هرگز در اینجا فراموش نخواهد شد.
هر بار که آنها اینجا هستند، می دانند که یک تکه کوچک از مادرشان اینجا با ماست.» آنها همچنین بالن های زیست تخریب پذیر حاوی پیام های دست نویس عشق و قدردانی به سو را منتشر کردند.
آدام لبخند می زند: «امیدوارم او هم مثل ما خوشحال باشد.» مارینا می گوید: «فکر می کنم او از آسمان به پایین نگاه می کند و افتخار می کند. مطئنم سو مفتخر است که برای داشتن این فرزندان خیلی زحمت کشیده است. مفتخر است که برای ماندن در کنار آنها سخت جنگید و مفتخر است که عشق تزلزل ناپذیر او به آنها همچنان در حال افزایش است.»